نیلوفرآبی آرزوها

تنهایی

وقتــی با گفت و گو مشکلـمون حل نشد
وقتیــ بحثمون به بن بسـت رسید
فقطــ...
بغلم کن / ..

.عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:26 توسط نیلوفر| |

به من مجــــــــــــــوز چاپ نمی دهند..

می گویند داستـــــــــــــــانی که نوشتی قابل باور نیست

اما من.....

فقط خاطـــــــراتم را نوشــــــتم

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:26 توسط نیلوفر| |

عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:24 توسط نیلوفر| |

هـر روز ، خـطـ خـطے هـآیـمـ ، بے معـنے تـر از دیـروز مے شـونـد .. !

جز خودمــ ، هـر کے بـخـوآنـد ، خـنـدہ اش مے گیـرد .. !

امآ ...

مـטּ هر کلمـہ رآ بآ بـغض رآهےِ کآغـذ مے کنمـ .. !

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:22 توسط نیلوفر| |

یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله که میكوبن تو صورتــــت.......
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:21 توسط نیلوفر| |

آخه خدا جون!

قربون بزرگیت، وفای سگ به چه کارمون میاد؟!

یه فکری به حال آدمات میکردی!

ghamgine asheghane yasgroup.ir 1 تصاویر غمگین عاشقانه سری 1

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:38 توسط نیلوفر| |


غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي کنم


تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي کنم


رفتي و با رفتنت کاخ دلم ويرانه شد


من در اين ويرانه ها احساس غربت مي کنم


 


 

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:33 توسط نیلوفر| |


 

غريبي من از زندگي در غربت نيست ؛


از تنهايي نيست ؛


از بي کسي هم نيست ...


غريبي من از اين است که از نزديک ترين هايم دورم و به دورترين هايم نزديک ...

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:33 توسط نیلوفر| |


 اینـــــ کـــــــــه نامشــــــــ زندگیستـــــــ


منــــــــ  را کشتــــــــ!

مانده امــــــــ ...

آنکــــــــــه نامشـــــــ مرگـــــــــ استـــــــ

با منـــــــــ چـــــــــه مــــــــی کنــــــد؟

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:32 توسط نیلوفر| |

یادت هست...؟

 

روزی پرسیدی این جاده  کجا می رود...؟


ومن سکوت کردم...


دیدی...


جاده جایی نرفت...


آن که رفت، تو بودی

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:31 توسط نیلوفر| |


Power By: LoxBlog.Com